Hi
یکی دو ماه پیش که اومدم اینجا و پست مرداد سال ۹۶ رو خوندم .. خیلی ناراحت شدم از خودم !
اره اولش خیلی دلخور بودم که چرا مسیرمو ادامه ندادم و بخاطر ادمای بی ارزش .. شد اونچه که حتی فکرشم نمیکردم ..
اما کمی که گذشت گفتم چه خوب شد ! چه خوبه که منطقی جلو رفتم و فقط خودمو ندیدم ! شاید ادما ارزشی برام قائل نباشن .. شایدم یکم باشنا! ولی مهم اینه من طبق اصولی که بهش معتقدم عمل کردم و نذاشتم :)
الانم بخونم اون پستو دلم میگیره و دلتنگ میشم برا انرژی اون روزام . راستشو بخواین از سال ۹۵ شاید ۹۴ به بعد دیگه هیچی مثل سابق نبود .. نه من . نه نگاهم .. نه نگاه اطراف به من ..
تو این سالا همه چی خیلی عوض شد و میتونم بگم خیلیا رو از دست دادم ! خیلی روزای سخت و تلخی که با فکر کردن بهش عرق میکنم حتی !
ولی خداروشکر که گذشت .
و مطمئنا این روزا هم میگذره و فقط نوشته هام تو سررسید میمونه .. نوشته هایی که شاید دو درصد حرف دل منه ! و هیچ وقت توش از خودم ننوشتم ! با نوشتن خودم هیچ وقت چیزی تغییر نکرده .. اما با فریاد چرا
دیشب متنی خوندم .. نوشته بود هیچ وقت سکوت چیزیو درست نمیکنه فقط راه حلا رو از بین میبره ! بشدت بهش معتقدم !!
ولی اینکه بدونی در چه مواقعی سکوت درسته و کی فریاد .. این درست تره !
خلاصش که برا همیناس که نمینویسم .. چون با سکوت مساویش میدونم ! باید زده بشن حرفا .. باید بیان شن :) ولی نه با دست .. ( در مورد من البته!)
تو مسیری که هستم سراسر ترس و اضطرابه ! اما به خودم قول دادم برسم به جایی که میخوام و اون روز میتونم .. میتونم !
تو چی ؟ میجنگی برا هدفت ؟ اصلا هدفی داری ؟؟ کدومش اولویتته ؟؟
اره از ۳ سال پیش تاحالا اولویتام ۱۸۰ درجه عوض شده ! اما بهتره :)
راضیم ازت بخدا
نظرات شما عزیزان: