رهگذرم دل نبند .. !
سلام . خوبید رفقا ؟
چرا نوشتم عنوان بالا رو ؟
راستش طی یه راه طولانی .. این نوشته پشت یک کامیون حسابی منو باخودش به فکر فرو برد ..
" رهگذرم دل نبند " !
نه اینکه درمورد من باشه ..
کلا باعث شد به چیز دیگه ای فکر کنم و یاد جمله ای که نمیدونم از کدوم استاده بیوفتم!
" اگر تو زندگیتون کسی به دنیال خوشحال کردنتونه ..این یعنی خوشبختید .. "
تو این چند ماه که خیلی چیزای مهم رو ( شاید مهم از نظر ارمانهای وجود :/ ) از دست دادم . فکر میکردم هیچ کس بدنیال خوشحال کردن من نیست ! همونقدر که با رفتارهاشون مشخص بود و ثابت میکرد من اهمیتی ندارم .. همونقدر این موضوع برام کمرنگ تر شده بود ..
چون طی این چند سال تا ناراحت بودم و شکست خورده بودم و فلان یا خودم چاره اشو یه روزه پیدا میکردم و یا انقدر تو همون حال می موندم تا خودش تموم شه تا خسته شم ازش و فرار کنم !
راستش این اخریا هیچ کس جرئت حرف زدن با منو نداشت انقد که ژن خوش اخلاقیم غالب بودنشو به رخ کشیده بود !! برای همین طولانی تر میشد و من کم حرف تر .. و سکوت پدیده دائمی این تابستان و بهار بود .. و تنهایی و خیره به سقف بودن هم که تازگی نداشت.
راستش اولا خیلی ازاردهنده بود ! همش میپرسیدم از این سوالا ..چرا برای من این قدر مهمن .. ولی من براشون ..؟! چرا فلانی از من مهم تره !
کم کم بیخیالش شدم .. این افکار مثل همون دردایی هستن که تو انزوا روح رو میخورن و متلاشی میکنن ..! همون طور که هر ابزار و شی تو این دنیا وسیله ایه که وظیفه خاصی داره .. هر انسانی هم جایگاهی داره که باید بدست بیاره .. باید بجنگه تا بدست بیاره . اون وقت دیگه مهم نیست کی نمیخواست و کی میگفت نمیشه !
من نیاز داشتم با یکی صحبت کنم .. درست لحظه ای که خودم رو متروک و زمین خورده می دیدم ..! ولی جز غر زدن و پشیمان کردن من ..از بقیه کاری ساخته نبود .. !
ایرادی نداشت .. بی معرفتی من یاداوری بشه و کمی گله مندی بشنوم .. برای همین رفتم سراغ رفقای قدیمی ! رفقایی که خیلی وقت بود با هم صحبت نکرده بودیم .. ولی بازم کلی حرف و کلی انرژی انتقال میدادن ..
بنظرم بودن و تکرار شدن بعضی ادما تو زندگی یه نعمت بزرگه !
من نیاز داشتم به صحبت کردن ... هر روز سراغ یکی رو گرفتم .. ! تا کسی رو پیدا کردم که هر روز و هرشب بدون اینکه من سراغی ازش بگیرم ..پیدام میکرد ! اره درست شدم همون ابزار که وظیفه ای داره و از تجربه هام براش گفتم و اونقدر گرم بود .. که یادم میرفت چقدر تنهام .. و عادت میکردم به اینکه صبحمو با هاش شروع کنم و روزم رو تموم !
..
نمیدونم چرا !
ولی نمیتونستم به کسی بگم کمکم کن و برای مشکلم هم فکری کنیم !! .. تا تو جمع مینشستم و وارد جریان بحث میشدم .. میفهمیدم چقدر بی ربطه .. برای همین باز سهم من از شب نشینی های شبانه ! زیر نور ماه نشستن بود و سکوت :)
این بار کار از مهلت دادن به خود و انرژی دادن و خوندن مطالب .. گذشته ! خیلی هم فراتر .. و بی فایده است امید واهی داشتن ..!
ولی جالبه ! وقتی تو ذهنم به بن بست رسیدم و نمیتونم کاری برای خودم بکنم .. یهو بی معرفت میشم ولی برام کاری میکنه که خیلی وقته منتظرشم !!
این روزا برای ارامش دادن به من و خوب کردن حال من ..
حواسشون حسابی هست ! حالا خیلیا خواستن خوشحالم کنن .. !
میگما قدرشون رو بدونید ! قدر اون سواله که میپرسناااا " بهت خوش گذشت ؟ "
زندگی همینه ..
همین که یه رهگذر میاد و حالتو خوب میکنه !
من از اون رهگذرا نیستم که برم ..
.. خدایا شکرت ..
خوب این دو روز ابهر انقدر سرده که من با لباس گرم هم خوابیدم و از شدت سرما ده دفعه بیدار شدم !!!! بیرون از خونه هم که باد ادمو به پرواز وادار میکنه :)))
اینکه خوب باشی یا بد و نمیدونم و فلان ! همش دست خودته !
خوب بودن و خوشبخت بودن هدیه ایه که تو به خودت میدی .. لبخند عضو دائمی صورتاتون باشه !
+شهاب چته؟ یکم بخندونمون .. قدیما خوب صحبت میکردیا !
_ مگه دلقکه که بخندونه شما رو !!! :/
. :)
..
بخدا ..!
شاد بااشید .
#شهاب